سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جستجو در سایت

 

اقتباس نور از دل می کنم
بیت معموری از این گل می کنم

دل بسان کعبه ای در سینه است
در حریم کعبه منزل می کنم

شاخه های ترد معنای حظور
بس بروباری که حاصل می کنم

نیست در سینه بجز شوق وصال
زین سبب رو سوی محمل می کنم

شاخه ی باغ تمنا پر ز نور
می روم تا خود چه حاصل میکنم

فیض کامل هست در وقت وصال
بر وصالش سعی کامل میکنم

غفلت عاشق دلا بی معنی است
نسبتش بی جا به غافل می کنم

کشتی طبعم در این بحر عمیق
موج خورده قصد ساحل میکنم

 

شعر از اسماعیل کاظمی

 

 


کلام بزرگان : مرد را آن بهاست که بدان نیک داناست آن ارزى که مى‏ورزى ، [ و این کلمه‏اى است که آن را بها نتوان گذارد ، و حکمتى همسنگ آن نمى‏توان یافت و هیچ کلمه‏اى را همتاى آن نتوان نهاد . ] [نهج البلاغه]