ای خدا قلب مرا پرنور کن / لحظه ای از هر هیاهو دور کن
در سحرگاهان که اوج روشنی است / چشم ما بر غیر خود مستور کن
صد هزاران غنچه می آید به دست / دور از این باغ گلم، زنبور کن
شهد نوشین تمنای وصال / یک عنایت بر دلم از دور کن
ما کجا و جلوه ی زیبای دوست / قلب ما را بشکن و چون طور کن
گنج لطفت در دل ویرانه نه / این خرابه زان سبب معمور کن
ای حبیب پاک و زیبا، ای خدا / جان ما با صالحان محشور کن
یک تمنا دارم اندر این مقال / دورم از جمعیت مهجور کن
شعر از اسماعیل کاظمی
مهرماه 1389