صوفی بیا که آینه صافی است جام را
تا بنگری صفای می لعل فام را
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
عنقا شکار کس نشود دام باز چین
کانجا همیشه باد به دست است دام را
در بزم دور یک دو قدح درکش و برو
یعنی طمع مدار وصال دوام را
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه دارالسلام را
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه باز بین به ترحم غلام را
حافظ مرید جام می است ای صبا برو
واز بنده بندگی برسان شیخ جام را
کلام بزرگان : کسى را که چهار چیز دادند از چهار چیز محروم نباشد :
آن را که دعا دادند از پذیرفتهشدن محروم نماند ، و آن را که توبه روزى کردند ، از قبول گردیدن ، و آن را که آمرزش خواستن نصیب شد ، از بخشوده گردیدن ، و آن را که سپاس عطا شد از فزوده گشتن .
و گواه این جمله کتاب خداست که در باره دعاست « مرا بخوانید تا بپذیرم . » و در آمرزش خواستن گفته است : « آن که کارى زشت کند یا بر خود ستم کند سپس از خدا آمرزش خواهد ، خدا را بخشنده
و مهربان مىیابد . » و در باره سپاس گفته است : « اگر سپاس گفتید براى شما مىافزاییم . » و در توبت گفته است : « بازگشت به خدا براى کسانى است که از نادانى کار زشت مىکنند ، سپس زود باز مىگردند ، خدا بر اینان مىبخشاید و خدا دانا و حکیم است . » [نهج البلاغه]